ستاره های زندگی منو باباش

اولین نامه

1393/4/11 16:22
نویسنده : مامان حمیده
82 بازدید
اشتراک گذاری

یک کودک کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت واز او پرسید؟

می گویند شما مرا فردا به زمین می فرستیداما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکیچگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟خداوند پاسخ داد:از میان بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته ام. او در انتظار توستواز تو نگهداری خواهد کرد.اما کودک هنوز مطمئن نبودکه می خواهد برود یا نه. اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم واینها برای شادی من کافی هستند. خداوند لبخندی زدوگفت:فرشته ی تو برایت آواز خواهد خواندوهر روز به تو لبخند خواهد زد. تو عشق اورا احساس خواهی کرد وشاد خواهی بود.کودک ادامه داد:من چطور می توانم مردم چه می گویند وقتی زبان آنها را نمی دان؟ خداوند او را نوازش کرد و گفت:فرشته ی تو زیباترین وشیرین ترین واژهایی که ممکن کودک با نگرانی ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم، ناراحت خواهم شد.خداوند لبخند زدوگفت: فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد وبه تو راه بازگشت نزد مرا خواهد آموخت، گرچه من همواره کنار تو هستم. در ان هنگام بهشت آرام بوداما صداهایی از زمین شنیده می است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کردو با دقت وصبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی. کودک با ناراختی گفت: وقتی می خواهم با شما صحبت کنم چه کنم؟ خداوند برای این سوال هم پاسخی داشت: فرشته ات دستهایت را کنار هم میگذاردو به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی.کودک سرش را برگرداند و پرسید؟ شنیدهام در زمین انسانهای بدی زندگی می کنند. په کسی از من محافظت خواهد کرد؟فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود.شد.کودک می دانست که باید به زودی سفرش را آغاز کن. او به ارامی یک سوال دیگر از خدا پرسید؟خدایا اگر باید با همین حال بروم،لطفا نام فرشته ام را به من بگویید، خداومند شانه او را نوازش کرد وپاسخ داد: نام فرشته ات اهمیتی ندارد، به راحتی می توانی اورا مادر صدا کنی.

پسندها (1)

نظرات (0)